لنالنا، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 4 روز سن داره

ملکه سرزمین من

واکسن شش ماهگی وسفر به جنوب

عزیز دلم واکسن شش ماهگی رو که زدیم بسیار درد ناک بود برات کلی گریه کردی و دوشب تمام تب داشتی وزن7150  وقد64 فردای روز واکسن رفتیم مسافرت و اولین سفرت به یه جایی بجز شیراز گناوه بود که 2روزی رو به اتفاق مامان جون اینا ودایی مجید رفتیم خیلی خوب بود من کلی واسه شما لباس خریدم  عکسا تم بعد واست میزارم  
26 فروردين 1391

لنا در آستانه 6 ماهگی

لنای من  امروز وقتی از خواب پاشدی وگریهاتو سر دادی برای اولین بار کلمه مامان روتوی گریه هات شنیدم ....ولی شک کردم وگفتم حتما اشتباه به گوشم خورده عصر گذاشته بودمت پیش مامان جون ورفته بودم خرید وقتی برگشتم مامان جون گفت میگه مامان ............فهمیدم که اشتباه نکردم وبالاخره لنا در 5ماه و 2 روزگی یعنی روز4 اسفند90اولین کلمه رو ادا کرد امیدوارم همیشه حرفهای خوب بزنی مامانم   وقتی داشتی میرفتیم مهمونی   ...
26 فروردين 1391

لحظه تحویل سال 1391

عزیز دلم امسال لحظه سال تحویل با همیشه فرق داشت چون تو در کنارمون بودی وما یه جمع 3نفری داشتیم وهمگی سالم بودیم  نمی دونم خداوند رو چطور باید شکر کنم خدایا شکر گذاری منو با همین  لحن نه چندان خاص ولی خالص پذیرا باش .هرچند خیلی وقتها ازت دورم ولی همیشه وهمیشه یادم هست که یه خدا اون بالا ها دارم که خیلی دوستم داره هر وقت دلم میگیره وباهاش حرف میزنم حرفامو میشنوه ....صدام  هیچ وقت از یادش نمی ره ومیدونه که همیشه حتی در قدرتمندترین لحظه های زندگیم باز هم محتاجش هستم ودر برابرش ضعیف  دوست دارم خدا جووووووووووووووووووووون  اینم عکس های نوروزی     ...
26 فروردين 1391

سیزده بدر 1391

سیزدهم نوروز امسال همه رفتیم باغ بابا جون . باباجون استخر رو پر از اب کرده و چندتا اردک انداختیم توی استخر شما کلی ذوقشونو میکردی وهمش میخندیدی از خنده های قشنگت  فیلم گرفتم   اینم عکس های سالار و صهبا     ...
26 فروردين 1391

دریاچه نمک در شیراز

روز 12 فروردین همه  به ا تفاق هم رفتیم دریاچه نمک و بعدش هم پشت چمران و ناهار هم خوردیم وکلی خوش گذشت اینم چندتا عکس خوشکل از گردش یک روزه          لنا بغل مامان جون داره رودخونه رو تماشا میکنه    لنا ودوربین      ...
26 فروردين 1391