لنالنا، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 29 روز سن داره

ملکه سرزمین من

سفر به شیراز (صمنو پزون )

عزیز دلم میخام برات غصه صمنو پزونو بگم  بابا جون چند سال پیش حدود 40سال ......... خواب میبینه که داره صمنو میپزه ومیگن که چون صمنو منسوب به حضرت فاطمه است پس هر کسی نمی تونه نذر کنه وبپزه باید حتما خواب ببینه که اجازه این کارو داشته باشه مثله بقیه نذارها نیست ویه نذر بسیار بسیار سخت و مشکلیه ........... ولی مامان جون وباباجون این سختی رو به جون خریدن والان نزدیک به 40ساله که دارن صمنو میپزن من خاطرات خیلی مبهمی از اون روزها تو ذهنم هستولی تا یادم هست همیشه روز صمنو پزون مدرسه نمی رفتیم ویه روز خیلی خاص بود برامون  پارسال تو تو شکم مامانی بودی و من خیلی نمی تونستم کمک کنم  با بابایی تصمیم گرفتیم امسال جبران کنیم و 10روز ز...
17 فروردين 1391

اولین شب یلدا

اولین شب یلدای من خونه مامان جون در شیراز بود که خیلی خوش گذشت مامان جونی کلی غذاهای خوشمزه خوشمزه درست کرده بود هندونه خوشمزه من ...
22 اسفند 1390

پل خواجو (یک روز زمستانی بسیار سرد )

چند روز تعطیلی بهمن کهمصادف با آمپول 4ماهگی لنا هم بود مامان جون و بابا جون و خاله مریم تصمیم گرفتند بیاند اصفهان که برای واکسن 4ماهگی لنا پیشم باشن چند روز خیلی خوبی بود باهم رفتیم پل خواجو ولنا رو هم بردیم ...............ولی هوا خیلی سرد بود وما مجبورشدیم زود برگردیم تو اولین بار زاینده رود رو دیدی ...
22 اسفند 1390